مافیای سرد
فصل اول
پارت : ۳۱
ویو صبح .....
با احساس اینکه تو بغل یکیم بیدار شدم ... دیدم تو بغل جونگ کوکم ... سه کیونگ نبود ... آه باید فکر میکردم که یه جای کار میلنگه یهو کوک گفت :
_ ات لطفاً نرو ولم نکن! ( داره خواب میبینه )
+ کوک بیدار شو ... من اینجام نگران نباش !
_ ( از خواب میپره ) ات .... تو که ولم نمیکنی ؟!
+ ( تعجب ) کوک مطمئنی حالت خوبه ؟!
_ آره خوبم .... جواب سوال منو بده پیشم میمونی ؟!
+ آره میمونم ... حالت خوبه بیا یه آبی به دستور صورتت بزن !( تعجب )
_ باشه من رفتم .
+ من میرم صبحونه درست کنم .
_ باشه !
رفتم پایین که دیدم سه کیونگ تو آشپز خونست و داره پنکیک درست میکنه ! ( بله دچدیگه دختر به پدرش میره 😚 )
+ سه کیونگ ؟!
# اِ مامان بیدار شدی !
+ داری چیکار میکنی ؟!
# دارم صبحونه درست میکنم برای تو بابایی ! ( بچه به این مهربونیت تا حالا ندیدم .... به غیر از کوک ☺️)
+ ها.... جاییت که چیزیش نشده دستتو که زخمی نکردی ؟! ( نگران )
# مامانی حالم خوبه جاییم هم زخمی نکردم !
+ خوبه و..... شیطون تو دیشب چیکار کردی !
# ای وای لو رفتم ! ببخشید مامانی فقط میخواستم تو پیش بابایی بخوابی ! ( ناراحت ، کیوت )
+ اشکالی نداره ناراحت نشو بیا با هم پنکیکارو درست کنیم .
# باشه .( ذوق )
بعد این که صبحونه حاضر کردیم کوک هم اومد و شروع کردیم به خوردن صبحونه .
# راستی بابایی !
_ جان .
# میگم چرا من یه خواهر یا برادر ندارم ؟!
+ ( یهو غذا میپره تو گلوش ) چی ؟!
_ آ خب .....
# بابا من یه آبجی یا یه داداش کوچیکه میخوام !
_ خب .... هرچی دختر بابا بگه !
+ چیییییییی !
# آخ جونننننننننن ! ( خوشحال )
_ فقط تو امشبو باید بری خونه مامان جون ( مامان ات )
# چرا ؟!
_ چون ممکنه نتونی بخوابی !
+ کوکککککک !
_ جانم !
# باشه بابایی من امشبو پیش مامان جون میخوابم !
_ آفرین
+ یعنی چی من امشبو پیش مامان جون میخوابم تو همین جا میخوابی !
_ نکنه میخوای سه کیونگ اذیت بشه
# راست میگه مامانی من امشبو پیش مامان جون میخوابم ( کیوت )
+ نه
# ترو خداااا
+ اصلا راه نداره
# ماماننننن ( بغض )
+ هوففف باشه گریه نکن
# اخخخخ جونننن
این داستان ادامه دارد ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ💜
خب اینم از پارت ۳۱ 😊♥️
ببخشید دیر گذاشتم خوابم برد 😅🤧
بای تا پارت بعد 😁💝
پارت : ۳۱
ویو صبح .....
با احساس اینکه تو بغل یکیم بیدار شدم ... دیدم تو بغل جونگ کوکم ... سه کیونگ نبود ... آه باید فکر میکردم که یه جای کار میلنگه یهو کوک گفت :
_ ات لطفاً نرو ولم نکن! ( داره خواب میبینه )
+ کوک بیدار شو ... من اینجام نگران نباش !
_ ( از خواب میپره ) ات .... تو که ولم نمیکنی ؟!
+ ( تعجب ) کوک مطمئنی حالت خوبه ؟!
_ آره خوبم .... جواب سوال منو بده پیشم میمونی ؟!
+ آره میمونم ... حالت خوبه بیا یه آبی به دستور صورتت بزن !( تعجب )
_ باشه من رفتم .
+ من میرم صبحونه درست کنم .
_ باشه !
رفتم پایین که دیدم سه کیونگ تو آشپز خونست و داره پنکیک درست میکنه ! ( بله دچدیگه دختر به پدرش میره 😚 )
+ سه کیونگ ؟!
# اِ مامان بیدار شدی !
+ داری چیکار میکنی ؟!
# دارم صبحونه درست میکنم برای تو بابایی ! ( بچه به این مهربونیت تا حالا ندیدم .... به غیر از کوک ☺️)
+ ها.... جاییت که چیزیش نشده دستتو که زخمی نکردی ؟! ( نگران )
# مامانی حالم خوبه جاییم هم زخمی نکردم !
+ خوبه و..... شیطون تو دیشب چیکار کردی !
# ای وای لو رفتم ! ببخشید مامانی فقط میخواستم تو پیش بابایی بخوابی ! ( ناراحت ، کیوت )
+ اشکالی نداره ناراحت نشو بیا با هم پنکیکارو درست کنیم .
# باشه .( ذوق )
بعد این که صبحونه حاضر کردیم کوک هم اومد و شروع کردیم به خوردن صبحونه .
# راستی بابایی !
_ جان .
# میگم چرا من یه خواهر یا برادر ندارم ؟!
+ ( یهو غذا میپره تو گلوش ) چی ؟!
_ آ خب .....
# بابا من یه آبجی یا یه داداش کوچیکه میخوام !
_ خب .... هرچی دختر بابا بگه !
+ چیییییییی !
# آخ جونننننننننن ! ( خوشحال )
_ فقط تو امشبو باید بری خونه مامان جون ( مامان ات )
# چرا ؟!
_ چون ممکنه نتونی بخوابی !
+ کوکککککک !
_ جانم !
# باشه بابایی من امشبو پیش مامان جون میخوابم !
_ آفرین
+ یعنی چی من امشبو پیش مامان جون میخوابم تو همین جا میخوابی !
_ نکنه میخوای سه کیونگ اذیت بشه
# راست میگه مامانی من امشبو پیش مامان جون میخوابم ( کیوت )
+ نه
# ترو خداااا
+ اصلا راه نداره
# ماماننننن ( بغض )
+ هوففف باشه گریه نکن
# اخخخخ جونننن
این داستان ادامه دارد ...
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ💜
خب اینم از پارت ۳۱ 😊♥️
ببخشید دیر گذاشتم خوابم برد 😅🤧
بای تا پارت بعد 😁💝
- ۴.۷k
- ۲۱ اسفند ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط